که به پرونده ي جرم دخترش برخورده /
خسته ام مثل پسر بچه که درجاي شلوغ /
بين دعواي پدر مادر خود گم شده است /
خسته مثل زن راضي شده به مهر طلاق /
که پس از بخت بدش سوژه ي مردم شده است
خسته مثل پدري که پسر معتادش/
غرق در درد خماري شده فرياد زده/
مثل يک پيرزني که شده سربار عروس/
پسرش پيش زنش بر سر او داد زده
خسته ام مثل زني حامله که ماه نهم/
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است/
مثل مردي که قسم خورده خيانت نکند/
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
خسته مثل پدري گوشه ي آسايشگاه/
که کسي غير پرستار سراغش نرود/
خسته ام بيشتر از پير زني تنها که /
عيد باشد نوه اش سمت اتاقش نرود
خسته ام کاش کسي حال مرا مي فهميد/
غير از اين بغض که در راه گلو سد شده است/
شده ام مثل مريضي که پس از قطع اميد/
در پي معجزه اي راهي مشهد شده است...